پارت یک
ا،ت ویو
سلام من ا،ت هستم امروز روز اولم توی هاگزوارد هست پدرم خیلی تاکید کرد که اگه نمرات کمی بیارم نمیزاره توی این مدرسه درس بخونم
ولی من دوست دارم اینجا درس بخونم پس قبل از اومدنم به همراه یکی از دوست های سال سومین یه کارایی انجام دادم
۱ـ سوال هوایی که معلما سر درس میپرسن رو حفظ کردم
۲ـ ورد هایی که قراره یاد بگیریم رو یاد گرفتم
۳ـ و در آخر کلی معجون درست کردم که البته تو این یکی خیلی موفق نبودم
چند دقیقه پیش گروه هامون مشخص شد و من هم خوشبختانه تو گروه اسلیترین افتادم
اما نمیدونم چرا نمیتونم اتاقم رو پیدا کنم(یه نگاه به ورقه یه نگاه به شماره اتاق ها) یکم سرعتم رو زیاد کردم که یهو خوردم به یه پسر و افتادم
💚حواست کجاست دختره ی دست و پا چلفتی
بلند شدم و یه نگاه بهش انداختم(خوش بختانه چهارمین کاری که انجام دادم راجب همهی بچه ها تحقیق کردم اون هم باید دراکو مالفوی میبود یه پسر اصیل زاده لوس) بلند شدم و یه نگاه بهش انداختم
🤍 جنابعالی کور بودی ندیدی یه نفر داره رد میشه
💚(هلم داد و گفت)مثل اینکه نمیدونی من کیم که اینطوری با من حرف میزنی
🤍(با عصبانیت )چرا خوب میدونم تو یه پسر لوس و بچه ننه ای
میخواستیم باهم دعوا کنیم که پرفسور اسنیپ اومد
🖤خانم آلن اینجا چه خبره
🤍 پرفسور اون پسر منو هول داد و منم
(نگذاشت حرفامو تموم کنم که گفت
🖤امروز روز اوله پس ازتون نمره کم نمیکنم ولی برای تنبیه باید باهم هم اتاقی بشید تا یاد بگیرید با هم دعوا نکنید
دراکو ویو
(اون دختر ا،ت آلن هست فکر نمیکردم اون دختری که کراش بیشتر اصیل زاده هاست اینقدر بی ادب باشه) تو همین فکر ها بودم که شنیدم یکی صدام زد
🖤آقای مالفوی
💚بله
🖤میتونید برید
یه نگاه به ا،ت انداختم یه لبخند به لحظه ای مسخره کرد که بعد اخم کرد و رفت
میدونم بد شده ولی قول میدم بقیه اش رو بهتر بنویسم💚🤍💚🤍🤍💚
نظر بدید
سلام من ا،ت هستم امروز روز اولم توی هاگزوارد هست پدرم خیلی تاکید کرد که اگه نمرات کمی بیارم نمیزاره توی این مدرسه درس بخونم
ولی من دوست دارم اینجا درس بخونم پس قبل از اومدنم به همراه یکی از دوست های سال سومین یه کارایی انجام دادم
۱ـ سوال هوایی که معلما سر درس میپرسن رو حفظ کردم
۲ـ ورد هایی که قراره یاد بگیریم رو یاد گرفتم
۳ـ و در آخر کلی معجون درست کردم که البته تو این یکی خیلی موفق نبودم
چند دقیقه پیش گروه هامون مشخص شد و من هم خوشبختانه تو گروه اسلیترین افتادم
اما نمیدونم چرا نمیتونم اتاقم رو پیدا کنم(یه نگاه به ورقه یه نگاه به شماره اتاق ها) یکم سرعتم رو زیاد کردم که یهو خوردم به یه پسر و افتادم
💚حواست کجاست دختره ی دست و پا چلفتی
بلند شدم و یه نگاه بهش انداختم(خوش بختانه چهارمین کاری که انجام دادم راجب همهی بچه ها تحقیق کردم اون هم باید دراکو مالفوی میبود یه پسر اصیل زاده لوس) بلند شدم و یه نگاه بهش انداختم
🤍 جنابعالی کور بودی ندیدی یه نفر داره رد میشه
💚(هلم داد و گفت)مثل اینکه نمیدونی من کیم که اینطوری با من حرف میزنی
🤍(با عصبانیت )چرا خوب میدونم تو یه پسر لوس و بچه ننه ای
میخواستیم باهم دعوا کنیم که پرفسور اسنیپ اومد
🖤خانم آلن اینجا چه خبره
🤍 پرفسور اون پسر منو هول داد و منم
(نگذاشت حرفامو تموم کنم که گفت
🖤امروز روز اوله پس ازتون نمره کم نمیکنم ولی برای تنبیه باید باهم هم اتاقی بشید تا یاد بگیرید با هم دعوا نکنید
دراکو ویو
(اون دختر ا،ت آلن هست فکر نمیکردم اون دختری که کراش بیشتر اصیل زاده هاست اینقدر بی ادب باشه) تو همین فکر ها بودم که شنیدم یکی صدام زد
🖤آقای مالفوی
💚بله
🖤میتونید برید
یه نگاه به ا،ت انداختم یه لبخند به لحظه ای مسخره کرد که بعد اخم کرد و رفت
میدونم بد شده ولی قول میدم بقیه اش رو بهتر بنویسم💚🤍💚🤍🤍💚
نظر بدید
- ۷.۰k
- ۳۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط